عشق |
|
هم دعا كن گره از كار تو بگشايد عشق
هم دعا كن گره تازه نيفزايد عشق
قايقي در طلب موج به دريا زد و رفت
بايد از موج نترسيد اگر بايد عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شايد اين بوسه به نفرت برسد ؛ شايد عشق
شمع روشن شد و پروانه به آتش پيوست
مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق
پيله رنج من ابريشم پيراهن شد
شمع حق داشت به پروانه نمي آيد عشق
هنگامی که چشمانت را ندارم در تاریکی زندگی می کنم ...
و هنگامی که خنده هایت را ندارم در سکوت ...
مانند مومنی که کسی خدایش را کشته باشد ...
من دلیلی برای زندگی ندارم !
من به تو محتاجم ...
چون یک درخت به باران چون انسان به فراموشی چون تاریکی به روز ...
کاری نمی توانم بکنم چون عشق تو به من غلبه کرده است و من همواره به تو محتاجم ...
برای دانستن این که شب ها آسمان زیباست !
برای اینکه بهتر از آنچه هستم باشم !
برای اینکه بدانم زمان کوتاه است !
و من همواره به تو محتاجم ...
هنگامی که چشمانت را ندارم در تاریکی زندگی می کنم ...
و هنگامی که خنده هایت را ندارم در سکوت ...
مانند مومنی که کسی خدایش را کشته باشد ...
من دلیلی برای زندگی ندارم !
من به تو محتاجم ...
چون یک درخت به باران چون انسان به فراموشی چون تاریکی به روز ...
کاری نمی توانم بکنم چون عشق تو به من غلبه کرده است و من همواره به تو محتاجم ...
برای دانستن این که شب ها آسمان زیباست !
برای اینکه بهتر از آنچه هستم باشم !
برای اینکه بدانم زمان کوتاه است !
و من همواره به تو محتاجم ...
هنگامی که لیلی رخ در نقاب خاک کشید مجنون به قبیله وی آمد ونشان از گور او خواست ، کسی ننمودش ، به راه افتاد و به هر گوری که میگذشت مشتی از خاکش میبوئید ، تا آن که خاک گوری را بوئید و آنرا شناخت و سرود : می خواستند گور وی را از عاشق پنهان کنند اما بوی خوش تربتش نشان از گور او داد وآنقدر این بیت را تکرارکرد که جان بداد و در کنار وی به خاکش سپردند . برگرفته از کتاب کشکول شیخ بهایی
گاهگاهی دلم تنگ می شود
دلم برای نیایش
دلم برای نماز
دلم برای سجاده ام
دلم برای بلند کردن دستهای نیاز
تنگ می شود
دلم برای امید
دلم برای تردید
دلم برای آرامش
دلم برای خدا
تنگ می شود
دلم برای او که تنها آرام بخش دل است
دلم برای قدرت مطلق
دلم برای خوبی مطلق
دلم برای حکیم مطلق
دلم برای....
تنگ می شود
می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا
نامت چه بود؟ آدم
آدم
فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاك
زمین خاك
امانت است
روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك
حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك
روز جمعه، به گمانم روز عشق
اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه
رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان
نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك
نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا
در كار كشت امیدم
خدا
آن هم خدا
یك سیب از درخت وسوسه
همین
تبعید در زمین
حوای آشنا
كمی
كه شوم اسیر خاك
بلی
گاهی فقط خدا
دیگر گلایه نه؟، ولی...
حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟
زیاد
تنها خدا
بلی
دو قطره اشك
بلی
تنها كسم خدا
سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو
زندگی را در خود منعکس کن
ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن
همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن
آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است
عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است
عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است
وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد
عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است
عشق به هیچ کس تکیه ندارد
آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود
البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست
عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق
اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود
اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد
ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست
نفرت عشق وارونه است
در عشق آدمی بسط میابد در ترس آدمی منقبض میشود
عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد
عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند
در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود
در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد
و بدین سان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها
ماه و خورشید و ستاره ها
پاره ای از وجود آدمی میشوند
عشق هنگامی تحقق می یابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی
مراقبه کن - سکوت و آرامش ذهن
غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو
وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار
وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو
اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند
به چیزی برچسب نچسبان
یاد بگیر سازی را بنوازی
آدم ها را ببین و با آنها در آمیز
هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد
از آدم ها یاد بگیر... نترس
هستی تو را به شیوه های گوناگون حمایت میکند
اعتماد کن
اعتماد تو را از نیروی عشق سرشار میکند
نیروی عشق همه هستی را متبرک میکند
عشق به خودی خود کامل است
نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست
میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است
دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم
همه دایره ها کامل اند
اگر کامل نیستند دایره نیستند
کمال ذاتی عشق نیز هست
تو نمی توانی کم تر یا بیشتر عشق بورزی
تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی
گنجشک وخدا ...........
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود!!
خدا گفت : چیزی بگو...!!
گنجشک گفت : خسته ام ......
خدا گفت : از چه.....؟؟!!
گنجشک گفت : از تنهایی ، بی کسی ، بی همدمی ، کسی تا به خاطرش بپری ، بخوانی ، او را داشته باشی.........!!
خدا گفت : مگر مرا نداری.....؟؟!!
گنجشک گفت : گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند.....!!
خدا گفت : آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ....؟؟!!
گنجشک ساکت شد.......!!
خدا گفت : آیا همیشه در قلبت نبودم ؟؟!!
چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده.....
چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری..........
گنجشک سر به زیر انداخت ، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد.......
خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست........
بیا..................
گنجشک سر بلند کرد ، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود.....
گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود.......
به سمت ملکوت......
کمکم کن از تو هجرت کنم
اگر عزیز منی
کمکم کن از تو شفا یابم
اگر می دانستم
که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمی بستم
اگر می دانستم
که دریا عمیق است.. به دریا نمی زدم
اگر پایانم را می دانستم
هرگز شروع نمی کردم
که دلتنگ تو نباشم
به من یاد بده
چگونه برکنم از بن، ریشه های عشق تو را
به من یاد بده
چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم
به من یاد بده چگونه دل می میرد
خودکشی می کنند شوق ها
از این جادو رهایی ام ده
از این کفر
دوست داشتن تو کفر است .. پاکیزه ام گردان
از این کفر
اگر توان آن داری
بیرونم بیاور از این دریا
من شنا کردن نیاموخته ام
به سمت ژرفا
آبی
آبی
هیچ چیزی جز آبی نیست
من نو اموخته ام
در دوست داشتن.. و قایقی ندارم
اگر برای تو ارزشی دارم دستم را بگیر
که من از سر تا به پا عاشقم
من در زیر آب نفس می کشم
غرق می شوم
غرق
غرق
از امروز یک سری تغییرات تو وبلاگ میخوام بدم امیدوارم خوشتون بیاد.وتونظر سنجی حتما شرکت کنین راستش دارم میرم سمت عشق اولم خدا و وبلاگم هم به اون سمت هدایت میشه(وبلاگمون) هنوزم خدا رو دارم پس الهی به امید تو نه خلق روزگار
دوست دارم به حدی که خدا می داند / این گفته فقط باد صبا می داند / مهرت ای لیلا زمان ز دلم پاک شود / که همه پیکر من زیر زمین خاک شود .
وقتی عاشق کسی هستی ، براش همه کار می کنی یک عالمه کار احمقانه انجام میدی ، کارهای احمقانه ای که نمیتونی دلیلی براشون بیاری و حتی بخاطرش 2دل هم نباشی
به ماه شلیک می کنی ، خورشید رو خاموش می کنی
وقتی عاشق کسی هستی
تو حتی حقیقت رو انکار می کنی ، دروغ رو باور
بعضی مواقع میشه که واقعا باورت میشه که میتونی پرواز کنی!
اما همون موقست که شبهای تنهاییت شروع میشن
وقتی عاشق کسی هستی
وقتی عاشق کسی هستی ، میتونی این حسو در اعماقت احساس کنی
و هیچ چیز نمیتونه نظرت رو (نسبت به عشقت) تغییر بده
وقتی کسی رو میخوای ، وقتی به کسی نیاز داری
وقتی عاشق کسی هستی
وقتی عاشق کسی هستی (بخاطرش) حاظری خودتو قربانی کنی
هرچی که تا بحال بدست آوردی رو بخاطرش ببخشی
و بخاطرش همه چیزت رو ریسک می کنی ، هرچی پیش آید خوش آید!
وقتی عاشق کسی هستی
|