عشق |
|
بهترین مبارزه آن است که حریف از ما قوی تر باشد .
بهترین شوخی آن است که بدون تحقیر و تمسخر دیگران باعث شادی جمع شود .
بهترین نگاه آن است که تمامی احساس را بدون به زبان آوردن کلمه ای به طرف مقابل انتقال دهد .
بهترین بازی آن است که برد و باخت به اندازه ی نفس عمل برایمان مهم نباشد .
بهترین همسفر آن است که در طول سفر فکر کنیم یک نفریم ، درعین چند یا دو نفر بودن .
بهترین آیینه وجدانمان است ، پس آگاه و بیدار باشیم .
بهترین شریک آن است که اصلا وجود نداشته باشد .
بهترین گذشت آن است که درموضع قدرت باشیم و آن را انجام دهیم .
بهترین ایده ها را همیشه احساسمان به ما هدیه می دهد نه عقل مان .
بهترین راه حرف زدن صریح و شفاف حرف زدن است ، از حاشیه بپرهیزیم .
بهترین فرار آن است که از جمع غیبت کنندگان بگریزیم .
بهترین عمل آن است که بدی را به نیکی جواب دهیم .
بهترین مٲمن ، شانه های کسی است که از صمیم قلب دوستش داریم .
بهترین نعمت بدون هیچ قید و شرط سلامتی و دلخوشی است .
بهترین راه برای بدگویان مان آن است که درعمل عکس آن چه گفته اند نشان بدهیم نه در زبان .
بهترین جست و جو کنکاش در وجود خودمان است .
بهترین قدردانی آن است که درآن افراط نباشد .
بهترین بزرگواری آن است که هرگز از بالا به کسی نگاه نکنیم مگر آن که بخواهیم او را از زمین بلند کنیم .
بهترین طرز فکر آن است که به دیگران بر اساس خصوصیات شخصیتی شان امتیاز بدهیم نه بر اساس ظاهر و ثروت شان .
آهسته قدم بردار! مبادا کابوس هایم بیدار شوند و دوباره تو را از من بدزدند… هنوز واژه هایم حوصله این سطرها را دارند… هنوز قلمم نای ایستادن دارد… هنوز خاطراتم خودکشی نکرده اند… هنوز تسلیم سایه ها نشده ام… و من هنوز در آلاچیق احساسم با رویای تو چای می نوشم و این یعنی هستم
سلام به دوستای عزیزمون که همیشه با ما هستن اومدم بگم که از این به بعد میتونین با ادرس ما تو فیس بوک با ما در تماس باشید
چـقـدر خـوبـه . . .
یـکـی بـاشـه یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه . . . سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش آرومـت کـنـه . . . حـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه . . . عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه . . . چـقـدر خـوبـه . . . چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشـت بـگـه غـصـه نـخـوری هـا . . . بـه فـردایـی کـه دوسـش نـداری فـکـر نـکـن بـه امـروزی کـه مـ ـنـو داری فـکـر کـن
دلتنگی نوشت: خــــــدا کـــ ِ جـــای ِ خـــــود دارد
وقــتــے عَـطـر ِ تـنَـت را مـےخـــواهـَـــم
مـن بـــ ِ بـــاد هَــــم الـتـمـاس مـــےکــــنَـم
اتل متل ستاره. گلم دوسم نداره. نه اس ام اس نه یه زنگ. دلم شده تنگ تنگ. اتل متل یه خورشید.کی از دلت منو چید؟ این همه دوری از من کی این روزارو میدید؟
عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی باجهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراغش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب بوسه یعنی عشق در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از دیوانگی لذت ز شب
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظهای با دلبری تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن
بوسه آتش میزند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من با من بمان
شرم در دلدادگی بیمعنی است
بوسه بر میدارد این شرم از میان
طعم شیرین عسل از بوسه است
پاسخ هر بوسها یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است
بوسه را تکرار میباید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جانها از دو لب
بوسه یعنی پر زدن یعنی صعود
بوسه یعنی شادی و شور و نشاط
بوسه یعنی عشق خالی از گناه
بوسه یعنی قلب تو از آنه من
بوسه یعنی تو همیشه ماله من
من امشب تا سحر بیدار بیدارم من امشب تا خدا مشتاق مشتاقم من امشب در قفس چون لیلی مجنون من امشب تا شقایق تاب نتوانم مرا امشب سكوتی وهم انگیز است مرا امشب ترانه با غزل خفته است مرا امشب چراغ شهر خاموش است مرا امشب تنی خسته دل و جان است تو امشب تا سحر در خواب مهتابی تو امشب تا خدا پروانه میخوانی تو امشب در تكاپو سنگ میكوبی تو امشب تا شقایق خواب بشماری تو را امشب ترنم بر لبت بنشست تو را امشب ترانه پر صدا خواندست تو را امشب چراغ و شهر نشناسی تو را امشب رفیق عشق دیگر هست
مرا درد و مرا درمان حسين(ع) اســت
مـرا اول مـــــــرا پايان حسين(ع) است
دل هر کـس به ايماني سرشتـــــه
مرا هم دين و هم ايمان حسين(ع) است
همه عالم به اذن حق تعالــــــــــي
چو عبدي سر به فرمان حسين(ع) است
بهشت و جنت و فردوس اعــــــلاء
همه معلــــــــــول پيمان حسين(ع) است
براي هر دلي جانان و جانـــــــــــي
مرا هم جان و هم جانان حسين(ع) است
عقول جن و انس و هم ملائــــــک
به حقِ حق که حيران حسين(ع) است
چو خواهم روضه ي رضوان به فردا
که من را روضه ي رضوان حسين(ع) است
چرا عالم ز جانش نـــــــــــاله دارد
مگر او هم پريشان حسين(ع) است
اگر خواهي ز حال عبد مســــــکين
خوشا حالش که مهمان حسين(ع) است
ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
تمام کودکیم از طرف بشار (m2)
مثل یک نقاشی
در خمیازه ی یک دود
پشت خطوط یک خانه و یک در
که شاید بسته ماند
مانند کیفم
روز تعطیل بعد از مدرسه ...
و آرزوهایم !
در همان کوچکی مداد رنگی
عاقبت
زیر نیمکت جا ماند ...
همه مداد رنگی ها مشغول بودند بجز مداد رنگی سفید هیچکس به او کاری نمی داد همه می گفتند"تو به هیچ دردی نمی خوری" یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی کاغذ گم شده بودن مداد رنگی سفید تا صبح کار کرد ماه کشید مهتاب کشید آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک تر شد و صبح توی جعبه ی مداد رنگی ها جایش را هیچ رنگی پر نکرد.... ازطرف نیلوفر (m2)
چیزی با ارزش تر است ؟ از طرف یشار (m2)
بانوی خردمندی در کوهستان سفر می کرد که سنگ گران قیمتی را در جوی آب پیدا نمود . روز بعد به مسافری رسید که گرسنه بود .
بانوی خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود . مسافر گرسنه سنگ قیمتی را در کیف بانوی خردمند دید و از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد .
بانو هم بی درنگ سنگ را به او داد . مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روی کرده بود از خوشحالی سر از پا نمی شناخت .
او می دانست که جواهر به قدری با ارزش است که تا آخر عمر می تواند به راحتی زندگی کند . اما بعد از چند روز مرد مسافر به راه افتاد تا هر چه زود تر آن بانو را پیدا کند .
سرانجام او را یافت و سنگ قیمتی را پس داد و گفت : می دانم این سنگ چقدر با ارزش است اما آن را به تو پس می دهم با این امید که چیزی ارزشمند تر از آن به من بدهی .
اگر می توانی آن محبتی را به من بده که به تو قدرت داد تا این سنگ را به من ببخشی !!!
مدتهاست مجازی می خندم … اما واقعی تنهام (مرتضی)
مجازی شادم…
مجازی عاشق می شم …
مجازی دیگران رو دلداری میدم …
اما…
واقعی درد می کشم
و واقعی
از عشق های مجازی
لطمه می بینم
انگشتت را
تنهایی من (مرتضی)
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد
باور کن آنقدر از حوالی دلم گذشته ای که چشمهای صبورم از قطره قطره ی فاصله ها متبرک می شوند دیروز بی عشق پشت هوای دلتنگی آینه ها جا مانده بودم نفرین نفرین به مشرق تنهایی . (مرتضی)
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم... آن عهد که بستیم به پیمانه شکستیم... ای فاتح هر قلب همان طور که گفتی... ما عهد شکستیم ولی دل نشکستیم (مرتضی)
یاران به خدا که بی وفایی مکنید. با عاشق دلخسته جدایی مکنید . یا آن که وفا می کنید تا آخر یا آنکه از اول آشنایی نکنید (مرتضی)
من زیر بارون با چشام یک ارزو ساخته بودم . واسه دوباره دیدنت زندگیمو باخته بودم. یا ارزومو پس بده یا با یه بار دیدنت به زندگیم نفس بده (مهتاب)
میخواهم از تو شکایت بکنم . از تو به چشمای خودمکه از روی دیوونگی بیخودی عاشقت شدم (مهتاب)
به خاطر روی زیبای تو بود (مرتضی)
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن (مهتاب)
سلام به همه عاشقا اینبار شما بگین ما بنویسیم هرکی داستان و خاطره عاشقانه از تجربه خودتون با عشق دارین برای ما بفرستید تا با اسم خودتون بزاریم تو وب و اخر هم از جمع این ها یک نتیجه و اموزشی بگیریم (m2)
یک اسمان ترانه صد بیت عاشقانه تقدیم به قلب پاکت ای بهترین بهانه (مهتاب)
گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است یا به دنبال محبت سر خود باختن است من به میدان رفاقت گذرم از سر خویش تا بدانی که این حاصل دوست داشتن است . (مرتضی)
نمی زارم نوازش کسی شب ناز مژه هاتو خواب کنه نمی زارم خونه آرزوموکسی با اومدنش خراب کنه نمی زارم یه غریبه بانگاش پادشاه دل بی ریات بشه من میخوام خودم پرستشت کنم نمی زارم که کسی خدات بشه (مرتضی)
|