عشق

منم سرگشته‌ی حیرانت ای دوست کنم یک باره جان قربانت ای دوست

تنـــی نـــاسـاز شـوق وصـل کـویت دهم سر بر سـر پیمانت ای دوست

دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده میـــان شعـــله هـــا کـاشانه کـرده

دلـــی دارم که از شــــوق وصـــالـت وجـــودم را ز غـــم ویـــــرانه کــرده

مـــن آن آواره‌ی بشــکسـته حــالـم ز هجـــرانت بـــتـــــا رو بـــــر زوالـم

منــم آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا پریشــان گشته شد یکبـــاره حـالم

سـحـر ســـر بـــر سـرسجاده کردم دعــــایی بهــــر آن دلـداده کـــــردم

زحسرت ساغر چشمانم ‌ای دوست لبـــانت یکســـره از بــــاده کــــردم

دلا تــا کـــی اسیـــر یـــاد یـــــــاری زهجــــر یــــار تـــا کــی داغـــداری

بگــو تـــاکــی ز شــوق روی لیـــلی چـــو مجنـــون پـــریشــان روزگـاری

پـــریشـــانم پــریشـــان روزگــــــارم مــن آن ســرگشته ی هجــر نگارم

کنــــون عمـــریست بـا امید وصـلت درون سینـــه آســـــایــش نــــدارم

ز هجـــرت روز و شـب فــریـــاد دارم ز بیدادت دلـــی نـــــاشــــــاد دارم

درون کوهــســـار سیـنـه ی خــــود هـــزاران کشـــته چـون فـرهاد دارم

چـــــرا ای نــــازنیــنم بـــی وفـــایی دمـــا دم بــــا دل مـــن در جفــایـی

چــــرا آشـفــته کــــردی روزگــــــارم عـــزیــزم دارد این دل هـــم خدایی

+ نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,

ساعت 23:35 توسط مرتضی و مهتاب |



هم دعا كن گره از كار تو بگشايد عشق



هم دعا كن گره تازه نيفزايد عشق



قايقي در طلب موج به دريا زد و رفت



بايد از موج نترسيد اگر بايد عشق



عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم



شايد اين بوسه به نفرت برسد ؛ شايد عشق



شمع روشن شد و پروانه به آتش پيوست



مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق



پيله رنج من ابريشم پيراهن شد



شمع حق داشت به پروانه نمي آيد عشق

+ نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 23:6 توسط مرتضی و مهتاب |


هنگامی که چشمانت را ندارم در تاریکی زندگی می کنم ...



و هنگامی که خنده هایت را ندارم در سکوت ...



مانند مومنی که کسی خدایش را کشته باشد ...



من دلیلی برای زندگی ندارم !



من به تو محتاجم ...



چون یک درخت به باران چون انسان به فراموشی چون تاریکی به روز ...



کاری نمی توانم بکنم چون عشق تو به من غلبه کرده است و من همواره به تو محتاجم ...



برای دانستن این که شب ها آسمان زیباست !



برای اینکه بهتر از آنچه هستم باشم !



برای اینکه بدانم زمان کوتاه است !



و من همواره به تو محتاجم ...

+ نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 23:5 توسط مرتضی و مهتاب |

هنگامی که چشمانت را ندارم در تاریکی زندگی می کنم ...



و هنگامی که خنده هایت را ندارم در سکوت ...



مانند مومنی که کسی خدایش را کشته باشد ...



من دلیلی برای زندگی ندارم !



من به تو محتاجم ...



چون یک درخت به باران چون انسان به فراموشی چون تاریکی به روز ...



کاری نمی توانم بکنم چون عشق تو به من غلبه کرده است و من همواره به تو محتاجم ...



برای دانستن این که شب ها آسمان زیباست !



برای اینکه بهتر از آنچه هستم باشم !



برای اینکه بدانم زمان کوتاه است !



و من همواره به تو محتاجم ...



+ نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 10:59 توسط مرتضی و مهتاب |

هنگامی که لیلی رخ در نقاب خاک کشید

مجنون به قبیله وی آمد ونشان از گور او

خواست ، کسی ننمودش ،

به راه افتاد و به هر گوری که میگذشت مشتی

از خاکش میبوئید ، تا آن که خاک گوری را

بوئید و آنرا شناخت و سرود :

می خواستند گور وی را از عاشق پنهان کنند

اما بوی خوش تربتش نشان از گور او داد

وآنقدر این بیت را تکرارکرد که جان بداد و

در کنار وی به خاکش سپردند .

برگرفته از کتاب کشکول شیخ بهایی

+ نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:56 توسط مرتضی و مهتاب |

گاهگاهی دلم تنگ می شود

دلم برای نیایش

دلم برای نماز

دلم برای سجاده ام

 

دلم برای بلند کردن دستهای نیاز

تنگ می شود

دلم برای امید

دلم برای تردید

دلم برای آرامش

دلم برای خدا

تنگ می شود

دلم برای او که تنها آرام بخش دل است

دلم برای قدرت مطلق

دلم برای خوبی مطلق

دلم برای حکیم مطلق

 

دلم برای....

تنگ می شود


+ نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:15 توسط مرتضی و مهتاب |

Click here to enlarge
نامت چه بود؟ آدم
فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

 

نامت چه بود؟
آدم

فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟
بهشت پاك

اینك محل سكونت؟
زمین خاك

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است

قدت؟
روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟
اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

وزنت ؟
نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

جنست ؟
نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟
در كار كشت امیدم

شاكی تو ؟
خدا

نام وكیل ؟
آن هم خدا

جرمت؟
یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟
همین
!!!!
حكمت؟
تبعید در زمین

همدست در گناه؟
حوای آشنا

ترسیده ای؟
كمی

ز چه؟
كه شوم اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟
بلی

كه؟
گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟
حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟
زیاد

برای كه؟
تنها خدا

آورده ای سند؟
بلی

چه ؟
دو قطره اشك

داری تو ضامنی؟
بلی

چه كسی ؟
تنها كسم خدا

در آ خرین دفاع؟

می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:36 توسط مرتضی و مهتاب |



سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو

زندگی را در خود منعکس کن


ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن

همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن


آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است

عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است


عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است

وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد


عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است

عشق به هیچ کس تکیه ندارد


آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود

البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست


عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق

اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود


اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد

ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست


نفرت عشق وارونه است

در عشق آدمی بسط میابد در ترس آدمی منقبض میشود


عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد

عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند


در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود

در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد



و بدین سان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها

ماه و خورشید و ستاره ها


پاره ای از وجود آدمی میشوند

عشق هنگامی تحقق می یابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی


مراقبه کن - سکوت و آرامش ذهن

غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو


وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار

وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو


اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند

به چیزی برچسب نچسبان



یاد بگیر سازی را بنوازی

آدم ها را ببین و با آنها در آمیز


هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد

از آدم ها یاد بگیر... نترس


هستی تو را به شیوه های گوناگون حمایت میکند

اعتماد کن


اعتماد تو را از نیروی عشق سرشار میکند

نیروی عشق همه هستی را متبرک میکند


عشق به خودی خود کامل است

نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست


میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است

دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم


همه دایره ها کامل اند

اگر کامل نیستند دایره نیستند


کمال ذاتی عشق نیز هست



تو نمی توانی کم تر یا بیشتر عشق بورزی

تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی

+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:33 توسط مرتضی و مهتاب |

گنجشک وخدا ...........
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود!!
خدا گفت : چیزی بگو...!!
گنجشک گفت : خسته ام ......
خدا گفت : از چه.....؟؟!!
گنجشک گفت : از تنهایی ، بی کسی ، بی همدمی ، کسی تا به خاطرش بپری ، بخوانی ، او را داشته باشی.........!!
خدا گفت : مگر مرا نداری.....؟؟!!
گنجشک گفت : گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند.....!!
خدا گفت : آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ....؟؟!!
گنجشک ساکت شد.......!!
خدا گفت : آیا همیشه در قلبت نبودم ؟؟!!
چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده.....
چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری..........
گنجشک سر به زیر انداخت ، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد.......
خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست........
بیا..................
گنجشک سر بلند کرد ، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود.....
گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود.......
به سمت ملکوت......

+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:31 توسط مرتضی و مهتاب |

 

اگر دوست من هستی
کمکم کن از تو هجرت کنم
اگر عزیز منی
کمکم کن از تو شفا یابم
اگر می دانستم
که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمی بستم
اگر می دانستم
که دریا عمیق است.. به دریا نمی زدم
اگر پایانم را می دانستم
هرگز شروع نمی کردم


 

دلتنگ تو هستم پس به من یاد بده
که دلتنگ تو نباشم
به من یاد بده
چگونه برکنم از بن، ریشه های عشق تو را
به من یاد بده
چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم
به من یاد بده چگونه دل می میرد
خودکشی می کنند شوق ها



 

اگر پیامبری
از این جادو رهایی ام ده
از این کفر
دوست داشتن تو کفر است .. پاکیزه ام گردان
از این کفر
اگر توان آن داری
بیرونم بیاور از این دریا
من شنا کردن نیاموخته ام


موج آبی چشمانت.. می کشاندم
به سمت ژرفا
آبی
آبی
هیچ چیزی جز آبی نیست
من نو اموخته ام
در دوست داشتن.. و قایقی ندارم
اگر برای تو ارزشی دارم دستم را بگیر
که من از سر تا به پا عاشقم
من در زیر آب نفس می کشم
غرق می شوم
غرق
غرق


+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:24 توسط مرتضی و مهتاب |

از امروز یک سری تغییرات تو وبلاگ میخوام بدم امیدوارم خوشتون بیاد.وتونظر سنجی حتما شرکت کنین

راستش دارم میرم سمت عشق اولم خدا و وبلاگم هم به اون سمت هدایت میشه(وبلاگمون)

هنوزم خدا رو دارم

پس

الهی به امید تو نه خلق روزگار

+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 22:15 توسط مرتضی و مهتاب |

لیلی و مجنون همه افسانه است

عشق تفسیری ز زهرا (س)و علی (ع) ست

+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1398برچسب:,

ساعت 22:6 توسط مرتضی و مهتاب |

دوست دارم به حدی که خدا می داند /

این گفته فقط باد صبا می داند /

مهرت ای لیلا زمان ز دلم پاک شود /

که همه پیکر من زیر زمین خاک شود .

+ نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 23:58 توسط مرتضی و مهتاب |

وقتی عاشق کسی هستی ، براش همه کار می کنی

یک عالمه کار احمقانه انجام میدی ، کارهای احمقانه ای که نمیتونی دلیلی براشون بیاری
به ماه شلیک می کنی ، خورشید رو خاموش می کنی
وقتی عاشق کسی هستی


تو حتی حقیقت رو انکار می کنی ، دروغ رو باور
بعضی مواقع میشه که واقعا باورت میشه که میتونی پرواز کنی!
اما همون موقست که شبهای تنهاییت شروع میشن
وقتی عاشق کسی هستی


وقتی عاشق کسی هستی ، میتونی این حسو در اعماقت احساس کنی
و هیچ چیز نمیتونه نظرت رو (نسبت به عشقت) تغییر بده
وقتی کسی رو میخوای ، وقتی به کسی نیاز داری
وقتی عاشق کسی هستی


وقتی عاشق کسی هستی (بخاطرش) حاظری خودتو قربانی کنی
هرچی که تا بحال بدست آوردی رو بخاطرش ببخشی

و حتی بخاطرش 2دل هم نباشی
و بخاطرش همه چیزت رو ریسک می کنی ، هرچی پیش آید خوش آید!
وقتی عاشق کسی هستی

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 23:56 توسط مرتضی و مهتاب |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردی

+ نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 18:22 توسط مرتضی و مهتاب |

 

 

 

 

داشتم می رفتم سفر و از همسرم خواستم که مثل همیشه بعد از دعاش به عنوان نگاهبان من پیشونیم رو ببوسه.

 

و بعد سوار قطار شدم.

 

...

 

وقتی قطار به  ته دره سقوط کرد.

 

همه مردند و من هم مردم.

 

از بالا تلاش دکترها رو می دیدم.

 

بعد از 2 ساعت دکترها گفتند بی فایده ست و رفتند.

 

و من یاد بوسه همسرم افتادم. و در همین لحظه از بالا دیدم که نوری از پیشانی من بیرون امد و به قلبم فرو رفت.

 

 2 دقیقه بعد صدای فریاد پرستاری که بالا سرم بود رو شنیدم که دکترها رو صدا می کرد، اما صدای فرشته مرگ که کنار پرستار بود بیشتر بود که با نگاه نافذش رو به من گفت: خوب از دستم در رفتی ها.

شانس آوردی که قدرت من از قدرت عشق کمتره.

+ نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 18:17 توسط مرتضی و مهتاب |

به نام خدا

الهی فدات بشم عشقم

الهی فدات بشم همه کسم

درد و بلات به جونم زندگی من

الهی فدای اون دل بخشنده مهربونت بشم

فدای اون قلب عاشق مهربونت بشم که با تمام بدی که بهت کردم بازم بخشیدیم

الهی من فدات بشم مر30 مر30 مر30 که بخشیدی

دوست دارم همه کسم دوست دارم دوست دارم 

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم

( مرتضی)

+ نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 23:49 توسط مرتضی و مهتاب |

به نام خدا

خدایا شکرت

خدایا صد هزار مرتبه شکرت

خدایا مر30 که برگردوندیش بهم مر30 که دلش رو باهام صاف کردی

خدایا شکرت شکرت شکرت

(مرتضی)

+ نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 23:46 توسط مرتضی و مهتاب |

به نام افریننده عشق

سلام عشقم

همه کسم دلم داره میترکه اخه الان 2 روزه هیچ خبری ازت ندارم.

دلم برات یک ذره شده عشقم

میدونم گلم بد کردم خیلی خیلی در حقت بد کردم.

عشقم ببخش یک باره دیگه این عاشق خطا کارت رو بخش

بخاطر عشقمون بخاطر عهدی که بستیم ببخش

به پات می افتم که ببخشیم.

عزیز به اندازه کافی این دو روز شکستم بیشتر از این نشکنم و ببخش

عزیزم دیگه طاقت نبودنت رو ندارم دیگه طاقت بی محلیت رو ندارم به خدا دیگه قلبم تحمل این همه فشار رو نداره ببخش عشقم ببخش همه کسم ببخش

(مرتضی)

+ نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 20:42 توسط مرتضی و مهتاب |

 

يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم
اون خوابه
نمیخوام
بدونه
واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه
یه کاغذ
یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیونه
یه نامه
که خیسه
پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه
یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه میکردم درو که می بست
میدونستم که میمیرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
می ترسم
یه روزی
برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا
کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
سکوت
اتاقو
داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیوار
دوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه میکردم درو که می بست

می دونستم که می میرم

اون عزیزم بود نمی تونستم جلو راشو بگیرم

یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم

اون خوابه

نمی خوام بدونه

واسه اونه که قلب من این همه بیتابه

یه کاغذ

یه خودکار

دوباره شده همدم این دل دیوونه

یه نامه

که خیسه

باز کسی اون و نمی خونه


+ نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 20:27 توسط مرتضی و مهتاب |

باز باران بی ترانه

همدم گریه های شبانه

یادم ارد روز بی تو

جنبش قاصدک ازتو

دلواپسی هایت فراموش

هق هقم صد حرفه خاموش

مینویسم بی تو تنهام

خاموشیه فانوس شبهام

رنگ دیروز گرد گرفته

یاد روز هایم رنگ رفته

بی تو مرده بی تو تنهام

بی تو تنها توی دنیام

                              

+ نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 23:31 توسط مرتضی و مهتاب |

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام الهه عشقم سلام همه وجودم سلام همه کسم

میدونم ازم متنفری. میدونم دیگه دوسم نداری میدونم از خدا مرگم رو میخوای

اره عشقم میدونم

میدونم بد کردم میدونم گریت رو در اوردم و باعث شدم او اشکای نازت بریزه میدونم عزیزم میدونم

عشقم فقط بدون که من عاشقتم با تمام بدی که در حقت کردم ولی به خدا قسم دوست دارم به فاطمه زهرا قسم دوست دارم

عشقم اگه اذیتت کردم اگه بدم تو خوبی و خوبی کن من و ببخش یا ببخش یا از ته قلبت مرگم رو از خدا بخواه

اره عشقم یا ببخش من رو یا مرگم رو از خدا بخواه

دوست دارم عشقم دوست دارم

(مرتضی)

+ نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 23:7 توسط مرتضی و مهتاب |

بنام خدای عالم

باز دلش رو شکستم باز اشکش رو در اوردم .

خدایا دیشب عشقم رفت ولی نه مثل همیشه

خدایا دیشب رفت با یک دنیا نفرت از من

خدایا رفت تا دوباره تنها بشم اینبار رفت و تو دلش مرگم رو میخواست نه تو دلش حتی دیگه به زبون اورد دیشب رفت و گفت الهی بمیری که از دستت راحت بشم.

خدایا چیکار کردم با عشقم

خدایا چیکار کردم که مهتابم حالا مرگم رو میخواد 

خدایا دیشب زدم تو گوشش خدایا دیشب خودم ازش خواستم بره اونم رفت .

دیشب اشکش رو در اوردم .

حالا دیگه از دیشب که حتی یک اس بهم نداده

خدایا غلط کردم میدونم زیاد اشتباه میکنم ولی بازم غلط کردم

خدایا بهم برش گردون

خدایا دوباره دلش رو باهام صاف کن

خدایا دوسش دارم به همین شب عزیز که شب رحلت پیامبره نور و رحمت دوسش دارم.

خدایا غلط کردم  هزار مزتبه میگم غلط کردم کمکم کن کمک کمک کمک

(مرتضی)

 

+ نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:,

ساعت 22:50 توسط مرتضی و مهتاب |


دنیا ٬ دست نقاش زبردست تو را زیبا آرایش داده است .

دنیا ٬ پناه بی پناهان چه اندازه تو را دلفریب و دلربا آفریده است .

دنیا ٬ خالق تو از ازل تو را میدان تاخت و تاز عشاق ٬ ناز و عشوه و غرور قرار داده است .

دنیا ٬ می خواهم سوالی از تو بکنم ؟

این را هم می دانم که خواهی گفت نمی دانم ...

هیچ می دانی چرا تا این حد زندگی ات پر شور و هیجان ٬ غم انگیز و گاهی در گوشه ای از جامه خاکستری فام تو شادی پیدا می شود ؟

دنیا ٬ چون خاطره نویس ٬ سرنوشت تو را این چنین نگاشته و تو هم باید مطیع باشی !

دنیا ٬ تو را با تمام زیبایهایت می توان به جام طلایی بسیار زیبایی تشبیه کرد . جام کهنسال و پر خاطره ای ٬ جامی که در دل خود خون های عشاق و غم و اندوه ها ٬ شادی ها ٬ قهر و جدایی ها چون زندانی به خواب ابد محکوم شده اند .

ای جام طلایی دنیا ٬ وصال در تو کم دیده شده گویا از اشک و هجران لذت میبری ...

در میان تو عشاقی همچون لیلی و مجنون ها ٬ شیرین و فرهاد ها و ... مشغول دلربایی بوده اند .

حال در این جام پر خاطره من و او به زندگی ادامه می دهیم . بیم دارم سرنوشت ما چون آن عده ای باشد که تو با آنان وفا نکرده و عهد و پیمان شکسته ای ...

از آن ترسم حسادت تو میان من و او را تفرقه انداخته و هر روز غم بیشتری بخورم ...

(بشار)

+ نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,

ساعت 17:45 توسط مرتضی و مهتاب |

 

 

بی تو مهتاب شبی ،

باز از ان کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم،

خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

در نهان خانه جانم،

گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید

یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم

پرگشودیم

و در ان خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب ان جوی نشستیم

تو؛

همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من؛

همه محو تماشای نگاهت

اسمان صاف

و

شب ارام.

بخت خندان

و

زمان رام.

خوشه ی ماه فرو ریخته در اب

شاخه ها دست براورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به اواز شباهنگ

یادم اید تو به من گفتی؛

"از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این اب  نظر کن

اب ایینه عشق گذران است.

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی،

چندی از این شهر سفر کن"

باتو گفتم؛

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر،

لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی،

من نه رمیدم،

نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی

و

من اهوی دشتم

تا به دام تو در افتم،

همه جا گشتم و گشتم.

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم"

اشکی از شاخه فرو ریخت...

مرغ حق،نالهی تلخی زد و بگریست...

اشک در چشم تو لرزید،

ماه برعشق تو خندید...

یادم امد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم،

نه گسستم،

نه رمیدم.

رفت در ظلمت غم،ان شب و شب های دگر هم...

نه گرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم

نه کنی دگر از ان کوچه گذر هم...!

بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم......!!!!!

 

+ نوشته شده در شنبه 10 دی 1390برچسب:,

ساعت 21:39 توسط مرتضی و مهتاب |

سلام به همه عاشقان

الان 3روز مونده تا اولین سالگرد ازدواج من و الهه عشقم (مهتاب) موندم چه جوری قافلگیرش کنم اگه میتونین کمکم کنین؟

+ نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,

ساعت 11:18 توسط مرتضی و مهتاب |

سلام به دوستای خوبم

اومدم بگم 1سال گذشت

از چی؟

از شروع با هم بودنمون

اره جمعه 10/10 میشه 1سال باهم بودن خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

خوشحالم

براش سورپرایز دارم.

+ نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,

ساعت 23:15 توسط مرتضی و مهتاب |

بهترین مبارزه آن است که حریف از ما قوی تر باشد .



بهترین شوخی آن است که بدون تحقیر و تمسخر دیگران باعث شادی جمع شود .



بهترین نگاه آن است که تمامی احساس را بدون به زبان آوردن کلمه ای به طرف مقابل انتقال دهد .



بهترین بازی آن است که برد و باخت به اندازه ی نفس عمل برایمان مهم نباشد .



بهترین همسفر آن است که در طول سفر فکر کنیم یک نفریم ، درعین چند یا دو نفر بودن .



بهترین آیینه وجدانمان است ، پس آگاه و بیدار باشیم .



بهترین شریک آن است که اصلا وجود نداشته باشد .



بهترین گذشت آن است که درموضع قدرت باشیم و آن را انجام دهیم .



بهترین ایده ها را همیشه احساسمان به ما هدیه می دهد نه عقل مان .



بهترین راه حرف زدن صریح و شفاف حرف زدن است ، از حاشیه بپرهیزیم .



بهترین فرار آن است که از جمع غیبت کنندگان بگریزیم .



بهترین عمل آن است که بدی را به نیکی جواب دهیم .



بهترین مٲمن ، شانه های کسی است که از صمیم قلب دوستش داریم .



بهترین نعمت بدون هیچ قید و شرط سلامتی و دلخوشی است .



بهترین راه برای بدگویان مان آن است که درعمل عکس آن چه گفته اند نشان بدهیم نه در زبان .



بهترین جست و جو کنکاش در وجود خودمان است .



بهترین قدردانی آن است که درآن افراط نباشد .



بهترین بزرگواری آن است که هرگز از بالا به کسی نگاه نکنیم مگر آن که بخواهیم او را از زمین بلند کنیم .



بهترین طرز فکر آن است که به دیگران بر اساس خصوصیات شخصیتی شان امتیاز بدهیم نه بر اساس ظاهر و ثروت شان .

+ نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,

ساعت 11:44 توسط مرتضی و مهتاب |


آهسته قدم بردار!

مبادا کابوس هایم بیدار شوند و دوباره تو را از من بدزدند

هنوز واژه هایم حوصله این سطرها را دارند

هنوز قلمم نای ایستادن دارد

هنوز خاطراتم خودکشی نکرده اند

هنوز تسلیم سایه ها نشده ام

و من هنوز در آلاچیق احساسم با رویای تو چای می نوشم و این یعنی هستم


+ نوشته شده در یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:,

ساعت 15:5 توسط مرتضی و مهتاب |

سلام به دوستای عزیزمون که همیشه با ما هستن

اومدم بگم که از این به بعد میتونین با ادرس ما تو فیس بوک با ما در تماس باشید

www.facebook/mortezashahbaz.com

+ نوشته شده در شنبه 26 آذر 1390برچسب:,

ساعت 19:58 توسط مرتضی و مهتاب |

چـقـدر خـوبـه . . .

 

 

 

یـکـی بـاشـه

یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه . . .

سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش

آرومـت کـنـه . . .

حـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه . . .

عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه . . .

چـقـدر خـوبـه . . .

چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشـت بـگـه

غـصـه نـخـوری هـا . . .

 

بـه فـردایـی کـه دوسـش نـداری فـکـر نـکـن

 

بـه امـروزی کـه مـ ـنـو داری فـکـر کـن

+ نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,

ساعت 21:24 توسط مرتضی و مهتاب |

دلتنگی نوشت:

 

وقـتــے دلـ ـتـ ـنـ ـگـــ ِ تـــو مــے شـــوم

وقــتــے عَـطـر ِ تـنَـت را مـےخـــواهـَـــم

مـن بـــ ِ بـــاد هَــــم الـتـمـاس مـــےکــــنَـم

خــــــدا کـــ ِ جـــای ِ خـــــود دارد
Image Hosted by Free Picture Hosting at
www.iranxm.com

+ نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,

ساعت 21:22 توسط مرتضی و مهتاب |

اتل متل ستاره.

 

گلم دوسم نداره.

 

نه اس ام اس نه یه زنگ.

 

دلم شده تنگ تنگ.

 

اتل متل یه خورشید.کی از دلت منو چید؟

 

این همه دوری از من کی این روزارو میدید؟

+ نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,

ساعت 21:17 توسط مرتضی و مهتاب |

+ نوشته شده در دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:,

ساعت 20:31 توسط مرتضی و مهتاب |

عشق یعنی...؟

 

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی باجهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراغش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

+ نوشته شده در دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:,

ساعت 20:31 توسط مرتضی و مهتاب |

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب


بوسه یعنی عشق در اعماق شب


بوسه یعنی مستی از مشروب عشق


بوسه یعنی آتش و گرمای تب


بوسه یعنی لذت از دلدادگی


لذت از دیوانگی لذت ز شب


بوسه یعنی حس طعم خوب عشق


طعم شیرینی به رنگ سادگی


بوسه آغازی برای ما شدن


لحظه‏ای با دلبری تنها شدن


بوسه سرفصل کتاب عاشقی


بوسه رمز وارد دلها شدن


بوسه آتش می‏زند بر جسم و جان


بوسه یعنی عشق من با من بمان


شرم در دلدادگی بی‏معنی است


بوسه بر می‏دارد این شرم از میان


طعم شیرین عسل از بوسه است


پاسخ هر بوسه‏ا یک بوسه است


بهترین هدیه پس از یک انتظار


بشنوید از من فقط یک بوسه است


بوسه را تکرار می‏باید نمود


بوسه یعنی عشق و آواز و سرود


بوسه یعنی وصل جان‏ها از دو لب


بوسه یعنی پر زدن یعنی صعود


بوسه یعنی شادی و شور و نشاط


بوسه یعنی عشق خالی از گناه


بوسه یعنی قلب تو از آنه من


بوسه یعنی تو همیشه ماله من

 

+ نوشته شده در دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:,

ساعت 20:28 توسط مرتضی و مهتاب |

من امشب تا سحر بیدار بیدارم

من امشب تا خدا مشتاق مشتاقم

من امشب در قفس چون لیلی مجنون

من امشب تا شقایق تاب نتوانم

مرا امشب سكوتی وهم انگیز است

مرا امشب ترانه با غزل خفته است

مرا امشب چراغ شهر خاموش است

مرا امشب تنی خسته دل و جان است

تو امشب تا سحر در خواب مهتابی

تو امشب تا خدا پروانه میخوانی

تو امشب در تكاپو سنگ میكوبی

تو امشب تا شقایق خواب بشماری

تو را امشب ترنم بر لبت بنشست

تو را امشب ترانه پر صدا خواندست

تو را امشب چراغ و شهر نشناسی

تو را امشب رفیق عشق دیگر هست


+ نوشته شده در دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:,

ساعت 20:26 توسط مرتضی و مهتاب |

مرا درد و مرا درمان حسين(ع) اســت


مـرا اول مـــــــرا پايان حسين(ع) است


دل هر کـس به ايماني سرشتـــــه


مرا هم دين و هم ايمان حسين(ع) است


همه عالم به اذن حق تعالــــــــــي


چو عبدي سر به فرمان حسين(ع) است


بهشت و جنت و فردوس اعــــــلاء


همه معلــــــــــول پيمان حسين(ع) است


براي هر دلي جانان و جانـــــــــــي


مرا هم جان و هم جانان حسين(ع) است


عقول جن و انس و هم ملائــــــک


به حقِ حق که حيران حسين(ع) است


چو خواهم روضه ي رضوان به فردا


که من را روضه ي رضوان حسين(ع) است


چرا عالم ز جانش نـــــــــــاله دارد


مگر او هم پريشان حسين(ع) است


اگر خواهي ز حال عبد مســــــکين


خوشا حالش که مهمان حسين(ع) است





ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد

+ نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:,

ساعت 12:47 توسط مرتضی و مهتاب |

تمام کودکیم



مثل یک نقاشی



در خمیازه ی یک دود



پشت خطوط یک خانه و یک در



که شاید بسته ماند



مانند کیفم



روز تعطیل بعد از مدرسه ...



و آرزوهایم !



در همان کوچکی مداد رنگی



عاقبت



زیر نیمکت جا ماند ...

از طرف بشار

(m2)

+ نوشته شده در پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:,

ساعت 12:35 توسط مرتضی و مهتاب |

همه مداد رنگی ها مشغول بودند بجز مداد رنگی سفید هیچکس به او کاری نمی داد همه می گفتند"تو به هیچ دردی نمی خوری" یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی کاغذ گم شده بودن مداد رنگی سفید تا صبح کار کرد ماه کشید مهتاب کشید آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک تر شد و صبح توی جعبه ی مداد رنگی ها جایش را هیچ رنگی پر نکرد....

ازطرف نیلوفر

(m2)

+ نوشته شده در چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:,

ساعت 22:33 توسط مرتضی و مهتاب |

سلام به همه شما دوستان عزیز به وبلاگ ما خیلی خوش اومدین حدود 10 ماه . 10 روز بیش ما دوتا شدیم یکی خیلی هاتون شاید وبلاگ عاشق رو بشناسین اون هم مال همین مرتضی بود ولی حالا این وب رو با همون الهه عشق که حالا شده تمام زندگیم و همسفر زیبای من داریم مینویسیم. امیدواریم که تجربیات و حرفامون باعث خوشحالی شما بشه باتشکر


بخش اصلی سایت


HOME

E-Mail
Profile
.BAHAR 20.


لینک روزانه

قالب های بهار-بيست
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون
آرشیو پیوندهای روزانه


آرشیو مطالب

فروردين 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390
آذر 1390


Authors

مرتضی و مهتاب



لینک دوستان

دنیای عاشقانه مانی و غزل
ازدواج دو کبوتر عاشق
پرستوهای عاشق
دختر پاییز
عاشیقیزم
صداقت و یکرنگی
عاشقانه ها
من و عاطفه و عشق
زمزمه های دلتنگی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس man-o-to1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب های فوق جدید

بازديد سايت


تعداد بازديدها:


Design by : Bahar 20


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 41734
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



تبلیغات در گوگل,تبلیغ در گوگل - ارسال ایمیل تبلیغاتی,ایمیل مارکتینگ کد پیغام خوش آمدگویی ساعت دخترانه - خرید انواع ساعت فقط 7000 تومان

كد آهنگ مرتضی پاشایی
یکی هست

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران